Sunday, July 29, 2007

Pماکارونی با سس دبل

خیلی وقتها جلوی چشمم میاد. خیلی وقتها هم فراموشش میکنم و به نوعی مثبت اندیش میشم و میخوام وانمود کنم همه چیز خوبه. دلم میخواد باور کنم آسمون همه جای دنیا این رنگی نیست. دلم میخواد به امید تغییر خوش باشم.
چسبیدیم به این عقاید پوسیده ی زوار در رفته ی خسته کننده. بوی گندشون همه جا رو برداشته و ما با اعتقاد به روشن فکریمون. با تحصیلات بالا. با شونصد تا کتابی که خوندیم . با این سن و سال. هنوز یا به این پوسیده های متعفن چسبیدیم یا داریم به نوعی از اثراتشون زجر میکشیم. بدیش اینه که ژست و ادعامون نمیذاره عکس العمل متناسبشون رو نشون بدیم.
خسته ام از قضاوت بی مورد. خسته ام از خاله زنک بازی. خسته ام از سوءاستفاده از دوستی. خسته ام از خود برتر بینی. خسته ام از این پوسته ی غلط انداز...خسته ام از این درون متعفن.
.................................................................
آهنگ یه دل میگه رضا صادقی رو شنیدید؟ فکر میکنم چقدددددر این آهنگ به زندگی شباهت داره. آهنگش...ملودی...هارمونی...همه چیزش عالیه ولی صدای خواننده(با کمال معذرت از دوستداران این خواننده) ...زده به آهنگ.نه میتونی از آهنگ بگذری نه میتونی صدا رو تحمل کنی. میترسم آخر این زندگی هم مثل آخر این آهنگ که خواننده ی عزیز از ته دل فریاد میکشه و آخرین قطرات سس...رو روی ماکارونی خوشمزه میریزه بشه!!