Wednesday, June 27, 2007

ساعت


به هریک از دوستان خواننده این پست که درست بتونه بگه، دقیقن ساعت چنده، یک جلد کتاب هدیه داده میشود!
پ.ن:
شما فکر میکنید اونجای که عکس یک گله شماره دوازده هست. در صورتیکه اشتباه میکنید. شماره دوازده اونجاییه که اون پیچ تنظیم ساعت قرار داره. یعنی ساعت ده و چهل و دو دقیقه و نیمه!!
تنها برنده ی این پست سرکار خانوم شراره خانوم تناردیه ملقب به شریعت زاده هستند.
ببین! تاریخ و ساعت زیر عکس تقلب چاقی بود. من موندم چطوری همه میگفتند ساعت چند دقیقه مونده به 2 بعد از ظهره در صورتیکه ساعت عکس ده و چهل دقیقه ی همون روزه! مامااااااان! :(

Tuesday, June 26, 2007

Monday, June 25, 2007

معلم کلاس اول

معلم کلاس اول باریکه ای بود سیاه سوخته. با ته ریشی و سر ماشین کرده ای و یخه ی بسته ای. بی کراوات.شبیه میرزا بنویس های دم پست خانه. حتی نوکر باب مینمود. و من آنروز نتوانستم بفهمم وقتی حرف میزند کجا را نگاه میکند...
(مدیر مدرسه-جلال آل احمد)
----------
در اولین برخورد شناختمش. خود معلم کلاس اول بود. شونه های خمیده . پشت انحنا دار. ته ریش. و بدتر از همه اون نگاه... احساس بدی نسبت بهش داشتم. زودتر از همه میومد و دیرتر از همه میرفت. کسی نمیدونست داره چکار میکنه. فقط میدونستیم که حقوق یک ساعتش دو برابرحقوق روزانه امثال ما کارشناس هاست. با هیچکس صحبت نمیکرد و حتی به شوخی ها و متلک ها هم بی اعتنا بود. انگار گنگ و کره! اونقدر بی سرو صدا و بی آزار بود که کم کم تو واحد محو شد. بود و نبودش یکی شده بود.
دو ماه بعد یک نسخه از گزارشش اومد دستم. باور میکنید یخ زدم؟ در این مدت یک ذره بین تو دستش بوده و یک یک پرسنل رو چک میکرده. کی میرن. کی میان. چقدر با تلفن حرف میزند. چی میگن. راندمان کارشون چقدره. اشکالات کارشون کجاست. نهار چی میخورن و... جزئی ترین چیزهایی که به ذهن هیچکس نمیرسه رو موشکافانه بررسی کرده بود. گزارش محرمانه بود. بنا به دلایلی یک نسخه به من داده بودند.
----------
وامروز...
از در وارد شد. در اولین برخورد شناختمش. این دیگه قطعن معلم کلاس اول بود... با چهره ای متفاوت از قبلی... ولی با همون نگاه...
....

Saturday, June 23, 2007

یک زن راز آسمونه

بچه که بود توی کوچه با پسرها فوتبال بازی میکرد. قطعن تیمی که اون توش بود برنده میشد. موهاشو کوتاه میکردند و افتخار باباش این بود که دخترش مثل یک پسر فوتبال بازی میکنه.
مدرسه که رفت همه هوش و استعدادش رو تحسین میکردند. ریاضیاتش قوی بود و طرح کادش افتضاح. مامانش میگفت نمیتونه مثل یک دختر حوصله کنه و دوخت و دوز و بافتنی !
دبیرستانی که شد گفتند باید ریاضی فیزیک بخونه رشته های دیگه دخترونس .
دانشگاه که رفت باید مهندسی میخوند.
در محل کار جبور بود مرد باشه که رفتار زنانه جایی نداشت.
.
.
.
ازدواج کرد.
دیگه نمیتونست ادای مردها رو در بیاره. ولی نمیتونست زن هم باشه. سالهای سال جسمش زن بود و رفتارش مردونه. بازیهای مردونه. لباسهای مردونه. موهای مردونه. جلسات مردونه. اظهار نظرهای مردونه. حالا ازش میخواستند زن باشه. از پس جسم زنونه برمیومد که غریزش بود. ولی رفتار زنونه؟؟چیزی که سالها از بروزش منعش کرده بودند...

Tuesday, June 19, 2007

!تاثیر گذار ترین


پاسخ حاجي:به نمايندگي از سوي انجمن مبارزه با كپي و رعايت حق رايت اعلام ميدارم كه عمل شنيع شما در باب كپي برداري از يكي از بدايع اينجانب (نوشتن روي تقويم و يادآوري يك مناسبت) بسيار مشمئز كننده و زننده بوده است. به همين مناسبت: اليوم استعمال وبلاگ نيكو به هر شكل حرام و بازديد كنندگان از آن مكان موهن (كه دست كمي از دئانت سلمان رشدي خائن ندارد) مستوجب اشد مجازات ميباشند.

---------------------------

نیکو

امیدوارم در دفاع از کلیه ی حقوق خود اینگونه عمل کنید. درهر صورت من در کامنت دونی در جواب شراره جونم به این مسئله اشاره کرده بودم.هر چند که من جنبه ی شوخی این جوابیه رو در نظر میگیرم.چرا که هدف چیز دیگه ای بوده

Saturday, June 16, 2007

اعتیاد

به شکل جنون آمیزی تو آپارتمان 50 متری میرقصید . هممون کنار ایستاده بودیم و به حرکات محیر العقول اون نگاه میکردیم. فرشته یک گوشه کز کرده بود و سعی میکرد خودش رو سرگرم میوه خوردن نشون بده. هممون اون شب به این نتیجه رسیدیم : حمید خیلی شوخ و سرزنده و پرانرژیه و هیچ تفاهمی با موجود شل و ول و افسرده ای مثل فرشته نداره. بعضی ها هم که بدجنس تر بودند گفتند: اصلن از اول هم حمید به خاطر ثروت بابای فرشته باهاش ازدواج کرد و فرشته زشته و بد اخلاقه و به حمید حسادت میکنه و...
چند ماه بعد رو پیغام گیر صدای شکسته و درب داغونی ضبط شده بود که نمیشد تشخیص داد کیه. بعد از جستجوی فراوان فهمیدیم حمید بوده...
چند ماه بعدتر خبر جدا شدن فرشته از حمید به گوشمون رسید ...
و هفته ی بعدش خبر مرگ حمید در اثر اور دوز...
و...علت افسردگی فرشته...

فکر میکردم هرکس معتاد میشه شبیه آتقی میشه. فکرمیکردم بی حال و کم قدرت و لاغر میشه. فکر میکردم ... اما حمید جذاب تر. خوش پوش تر و زیباتر از همیشه بود. شاید صداش تو ماههای آخر...شاید نگاه گنگ و مسخ شده اش. شاید...

به من نگید باید فرهنگ سازی بکنیم که از این کلمه خسته ام. باید قبول کنیم که ما مستثمره هستیم(یک چیزی تو مایه مستعمره از باب ث.م.ر) تا زمانی که اونها میخوان ما روز به روز در این منجلاب فروتر میریم. هرکس باید کلاه خودش رو بگیره که باد نبردش!

Wednesday, June 13, 2007

1357

متولد 1345 : از بدشانسترین افرادی هستند که تا حالا دیدم. معمولن مردهای متولد این سال خیلی زودتر از آنچه باید کچل میشوند. فوق العاده خوش صحبتند و آنچه در درجه ی اول در زندگیشون هست والدینشونه!
متولد 1347: بسیار بسیار رویایی. همیشه فکر میکنند حقشون خیلی بیشتر از اونی بوده که بهش رسیدند. خوش خنده. بسیار سنتی. ورزش دوست. و خوش گذرون.
متولد 1349-1350 : خیلی با نمک و خوش مشرب . به میزان قابل توجهی خوش خوراک . معمولن از اضافه وزن شکایت دارند. اهل خرید. بی نظم در کلیه ی امور زندگی. بسیار سخاوتمند و گاهن ول خرج.
متولد 1351: کم حرف و متفکر. معمولن مضطرب. ریاضیات ضعیف. خیلی زیاد مهربون. متعهد به خانواده . پایبند به اصول اخلاقی. معمولن مذهبی.
متولد 1352-1353 : این گروه رئیس آفریده شده اند. تا میتونند از کلمات قلمبه سلمبه استفاده میکنند. اهل ریسک. خوش مشرب و بزله گو. معمولن بدهیکل. عاشق مسافرت. لند پرواز.
متولد 1354 : حساس. اهل شعر و عشق و عاشقی. قدرت تجزیه تحلیل کم. مهربون و عاطفی. راحت میشه گولشون زد.
متولد 1355 : باسیاست. هیچ گروهی رو ندیدم که به اندازه اینها خوب بتونه برنامه ریزی بکنه. از چشمهاشون انرزی میباره. استعداد یادگیری زبانهای مختلف رو دارند.
متولد 1356: همیشه دنبال قطعه ی گم شده اند. اهل ریسک نیستند. پشتکار زیادی دارند. قدرت بدنی بالایی دارند و ورزشکارهای خوبی هستند. معمولن زیاد اهل خانواده و نگهداری دوستهاشون نیستند. آشپزهای خوبی هستند.
متولد 1359 : اوووف! شیطون ترین گروهی که میشناسم. درباره ی همه چیز اظهار نظر میکنند. در عین اینکه بازیگوش به نظر میان با مطالعه و زرنگند. تعداد چپ دستها تو این گروه خیلی زیاده. خیلی پرانرژی اند.
متولد 1357:...
شما بگید!

Monday, June 11, 2007

واکسی


معمولن وقتی کارام زیاد میشه و زمان کمی برای انجامشون دارم یاد کارهای عقب افتاده ای میفتم که در ایام بی کاری دچار بی عاری شده بودم و انجامشون نداده بودم. حدود یک ماه بود که پاپیون کفشم کنده شده بود. دیروز صبح داشتم بدو بدو خودم رو به شرکت میرسوندم که چشمم بهش افتاد با همون لبخند همیشگی که انگار سالهاست میشناسدت. بی خیال تاخیر شدم و با کمال آرامش ازش خواستم که کفشم رو بچسبونه. با دقت و وسواس زیاد کارش رو انجام میداد و به من که هر 2 دقیقه یکبار میگفتم خوبه دیگه بده بپوشمش برم. میگفت: آبجی من باید کارم رو درست انجام بدم. الان اگه بپوشی تا عصر دوباره کنده میشه بعد تو به همکارات میگی ای بابا صبح چسبونده بودش ! اونا میگن کجا؟کی؟ میگی همین پسره سر خیابون! اونها که نمیدونند خودت نخواستی صبر کنی ! دیگه هیچکدومشون کفششون رو پیش من نمیارن! با تعجب نگاهش کردم. اصول مشتری گرایی که تو جلسات خودتو تیکه پاره میکنی که به کارشناسان و مدیران و…با تحصیلات عالی بفهمونیشون و اونها با پوزخند بهت میگم خانوم جان ما تامین کننده منو پل این محصولیم به این چیزها نیاز نداریم!
به دستهای لاغر و انگشتهای ماهری که با سرعت نخ نایلونی رو دور قرقره میپیچیدنگاه کردم. فکر کردم اگه من یک دور این نخ رو اینطوری بگیرم مطمئنن انگشتم قطع میشه. ولی پوست دستش مقاومت کافی برای تحمل فشار نخ رو داشت.
به محل کارش نگاه کنید.
به صبحانه یا شاید نهارش که به تیر برق تکیه دادتش نگاه کنید.
ای کاش میتونستم لبخند مهربون و چشمهای براق و پرانرژیش رو هم بهتون نشون بدم!
من با وضعی که مشاهده میکنید بیست دقیقه ی تمام سر یکی از پر ترددترین خیابونهای شهر ایستاده بودم و با جناب واکسی گل میگفتم گل میشنیدم!

Saturday, June 9, 2007

ایرانی

وبلاگ نویسها همه مشکل شخصیتی دارند. آدم تا مشکل شخصیتی نداشته باشه مجبور به نوشتن نمیشه بلکه راحت حرفش رو میزنه.
با دختری که پرستار یا آرایشگره ازدواج نکنید. اینها همشون...هستند.
اصلن به ممیزها رو ندید .یک مشت آدم خود بزرگ بین هستند که انگار از دماغ فیل افتادند.
آدمهای قدبلند عقلشون کف پاشونه.
مهندسین عمران که همه....
تهرانی ها که....
واه واه نقاشه؟ هنرمندان همشون....

روزانه چقدر این حرفها رو میشنویم و چند بار با فهمیدن قومیت. جنس. شغل و...افراد سریع دربارشون قضاوت میکنیم؟
در این بین چیزی که بیشتر از همه اذیتم میکنه اینه :
ایرانی هستند دیگه بی چشم و رویی تو خونشونه .
از ایرانی ها بیشتر از این توقعی نمیشه داشت یک مشت آدم تنبل و بی ثبات. راندمان کارتو ایران میدونی چقدره ؟
ایرانی ها که اهل مطالعه نیستند میانگین زمان مطالعه برای هر فرد در ایران ...دقیقس.
ای بابا ! ایرانی جماعت باید همیشه گرسنه باشه. اگرنه ...میشه.
رعایت نکردن قانون تو ذات ایرانیاست.
منتظرند ببینند باد از کدوم طرف میاد تا همون طرفی بشن. ایرانیند دیگه.
فقط نشستند یکی بیاد بزنه تو سرشون این ملت ایرانی لیاقتشون همینه. یکی نیست بلند بشه اعتراض بکنه.
...
از اونجایی که من هم یک ایرانی هستم میخوام بگم که نه خیر. این مشکلات به ایرانی بودن ما بر نمیگرده. بلکه به جو و شرایط حاکم بر جامعه برمیگرده.
من نمیگم ما گلیم و خوبیم و پاکیم. نه ! من میگم ما هم جماعت و ملیتی هستیم مثل بقیه ی ملل. اگر شرایط حاکم بر جامعه ی ما ده سال بر متمدن ترین و ایمن ترین کشور جهان حاکم باشه مردم اونجا هم حداقل عکس العملهایی مشابه ما نشون میدند.
وقتی زنانمون رو لای یک مشت پارچه میپیچیم تا سر انگشتشون معلوم میشه همه با حرص و ولع خیره میشن.
وقتی رعایت قوانین رانندگی یک کار لوکسه تا فرصتی پیش میاد چراغ قرمز رو رد میکنیم . یک طرفه میایم و هرگز به عابر پیاده حق عبور نمیدیم.
وقتی اکثرقوانین اجتماعیمون هدفی غیر از ایمن ساختن اجتماع و رضایت و راحتی مردم دارند رعایتشون برامون مسخره و غیر ممکنه.
وقتی...
ضمنن خیلی مسائل و عکس العملها شخصیه:
من یک آدم با نقطه ی جوش پایین هستم و با کوچکترین فشاری از کوره در میرم . عکس العمل در برابر موضوعات تند و غیر منطقیه . یکی از همکارهام میگه اصلن زن ایرانی جنبه نداره کافیه به یک جایی برسه تا عقده هاش رو خالی بکنه. بقیه میگن: بله بله.دقیقن همینه.
آقای فلانی که از در وارد میشه بوی بد بدنش همه ی واحد رو فرا میگیره . با دهن پر بلند بلند صحبت میکنه و میخنده . زیر ناخنهای بلندش کثیف و سیاهه. من میگم : مرد ایرانی همینه اصلن بهداشت چه میدونه چیه. ولشون کنی تو گند و کثافت غوطه میخرند اصلن هم ناراحت نمیشن. خانوم همکارم میگه آره والا. دقیقن همینه.
تو ریاضیات جدید مبحثی داشتیم به نام برهان خلف. کافی بود یک مورد استثنا برای یک فرضیه وجود داشته باشه تا از درجه ی اعتبار ساقط بشه.
بیایید واقع گرا تر باشیم. برای قضاوت ما بر ملیت ایرانی موارد استثناخیلی زیادند. خیلی بده که همه با یک چوب رانده بشن. خیلی بده با این دید به مسائل نگاه کنیم و حکم صادر کنیم.
به جای اعتراض – انتقاد تندو غیر منطقی – صدور احکام بی خاصیت و اعمالی از این قبیل بیاییم چاره ای برای سبک تر کردن جو منفی و فشار مثبت حاصل از اون بیندیشیم. چاره ای هرچند کوچک و شاید بی اثر از دید خودمون. با این دسته بندیها به هیچ جا نمیرسیم که هیچ ،این هم جزئی از فرهنگمون میشه.