Tuesday, July 24, 2007

میلاد آنکه عاشقانه بر خاک مرد

شدیدن جای خالیت رو احساس میکنم.
شدیدن نیاز به محبت و مشورتت دارم.
هنوز که هنوزه وقتی میام توی خونه بی اختیار وارد اتاق کارت میشم و دنبالت میگردم.
هنوز توی راهرو بوی عطرت به مشامم میرسه و مثل قبل با خیال اینکه تو کتاب خونه مشغولی به سمت راه پله میام .
هنوز هم وقتی تلفن میزنم منتظرم صدات رو بشنوم که میخندی و میگی سلام دخترم..چه خبرا؟
هنوز وقتی دوستام دنبال کار میگردند بی اختیار میخوام ازت کمک بخوام.
هنوز وقتی کسی در تلاش برای پیدا کردن متخصص بیماری فلان و بیصاره میخوام با تو تماس بگیرم.
هنوز بعد از هر تغییر منتظرم ببینم نظر تو چیه.
هنوز نیازمند پشتیبانی های توام.
هنوز چشم انتظار تشویقهای تو ام.
هنوز ...
امروز دوم مرداد تولد تو هست. تویی که به من بهترینها رو یاد دادی! تویی با رفتارت صبر و تلاش رو به من نشان دادی. و تویی که هرگز توقعی ازم نداشتی. و هر سال و هر سال از اینکه تولدت یادم بوده درحالیکه دستهات توی جیب شلوارت بود ابروهاتو بالا میبردی و میخندیدی و با لحن مخصوصت میگفتی :" ای...وای...بچه ها ...تولد منه؟ یادتون مونده بود؟" و بلند بلند میخندیدی!
و امسال دوم مرداد رو به یاد تو- تو وخوبی هات – به تنهایی – میگذرونیم.

پدر عزیز اگرچه دیگه بین ما نیستی....تولدت مبارک!..