Tuesday, December 16, 2008

1. نیکو ص.ه : بدو بدو جمع و جور میکنم. جلوی در که میرسم یه نگاهی به خودم تو آینه میندازم و وزارت ارشاد شروع میکنه. انگشت اشاره به طور افقی روی لبها(حداقل سه بار) ، درآوردن گوشواره ها(از اونجایی که کمی تا قسمتی کر هستم مجبورم روسریمو بدم کنار که بهتر بشنوم) ، عوض کردن شلوار با یکی گشادترش(وسواس در نشستن و ...) درآوردن دستبند. باز کردن تای آستینها. جلو کشیدن شال....همینطوری ادامه میدم تا بالاخره آقای هرندی ملقب به نیکو رضایت میده و راهی میشم.

2. گرما در سرما: رفتم تو اتاقش قندیل بستم از سرما. میگم شما سردتون نیست؟ میگه نه من مدتی کردستان بودم عادت دارم! داشت میرفت رو مخم که مثل یک هیز به تمام معنا از یقه هایی که زده بود بیرون شروع کردم به شمردن: دوتا زیر پوش به رنگهای لیمویی(احتمالن سفید بوده با روسری زرد انداختنش تو لباسشویی) و سبز سدری. یک پیراهن . یک پولور کلفت دست باف. یک جلیقه اسکاچ(عشق منند این جلیقه های اسکاچ!) یک اور کت احتمالن یادگار دوران جنگ. چطوری خودتو میکشی با اینهمه لباس؟

3. نانا مینوازد : میره مینشینه رو تخت پاهاشو میندازه روهم گیتار فسقلیشو بغل میکنه داد میزنه:" مامانی...آماده ای؟...دو...شه..." : "زنگ زنگ زنگ...."

4. شعار هفته: خدایا خدایا از استعداد من بکاه و بر پشتکار من بیفزا! (پلیز زودتر تا گندش بالا نیومده!)(ضمنن یعنی ما با استعدادیم!)

5. بازی میکنیم: گوش شیطون کر با این پست:
یک روز تیپیکال در هشت بند!

6. ضرب المثل هفته :وقتی رئیس بره مرخصی کارمند جو زده میشه.