Saturday, October 20, 2007

نیکو بلغمی مزاج میشود

تازگی به یک نتیجه ای رسیدم. بعضی خصلتهای خیلی خیلی خوب که در جهت رسیدن بهشون تلاش بی حد و حسابی میکنیم باعث نابودیمون میشن. هر کس تو زندگیش به یک چیزی گیر میده:
آزادی - محبت – دوستی – صداقت – مبارزه با دزدی – مبارزه با ظلم – نوع دوستی – خدمت با جامعه -عشق – ایثار – مدرنیته – راستگویی – جوانمردی و...
بعد بقیه ی زندگی و خصائل نیکو(مثل من) رو فدای خصلتی میکنه که بهش گیر داده. از خانوادش – دوستانش – و حتی خودش میزنه تا مثلن به جامعه خدمت کنه. به منافع خودش ضرر جبران ناپذیر وارد میکنه تا روراست باشه. هرچی تو چنته داره بیرون میریزه تا نشون بده انسان صادقیه. خودش و دیگران رو تحت فشار شدید قرار میده که بگه به اخلاق پایبنده. خانواده و جوونی و عمرش رو به باد میده که مدافع آزادی باشه. خودش رو میکشه که نشون بده وفاداره.
خیلی آدمهای این چنینی رو در زندگی واقعیمون دیدیم. کسانی که اسطوره ی آزادی – مبارزه با ظلم – ایثار و ... هستند. ولی به نظر من آدم باید تکلیف خودش رو در زندگی مشخص کنه. دلیل نمیشه که چون من تصمیم گرفتم اسطوره ی ایثار باشم خانوادم باید تحت تاثیر این مسئله از بین برن! دلیل نمیشه چون من میخوام به انسانیت احترام بذارم آنچنان خودم رو تحت فشار قرار بدم که دچار مشکلات روحی و جسمی بشم.
بعضی اوقات دلم میخواد باری به هرجهت و بلغمی مزاج باشم. دلم میخواد هرچه پیش آید خوش آید بشم. دلم میخواد فکر کنم دم غنیمته و بهتره از لحظاتم لذت ببرم تا آینده نگری کنم. خسته شدم از بس به جوانب مختلف یک مسئله نگاه کردم. خسته شدم از پابندی به حدودی که خودم ترسیمشون کردم و معمولن سخت گیرانه ترین حال ممکن هستند. از این اسطوره باوری خسته شدم. میخوام به کسی اتکا و اعتماد کنم. میخوام مسئولیت خیلی کارهایی که بهم مربوط نیست رو واگذار کنم. میخوام استراحت کنم. میخوام بی خیال باشم. بذار یک بار هم سرنوشت برای من تصمیم بگیره.
خوبه که من و بانی در زمینه ی این دیوونه بازیا با هم تفاهم داریم.
---------------------
پ.ن:
پروانه عزیزم. ایمیل سرشار از محبتت رو دیدم. باور کن نه تنها قلبم که روحم از جملات زیبا و صادقانه ای که نوشته بودی لبریز شد. ممنونم. با تمام وجودم. امیدوارم بتونم یک روزی جبران کنم. سپاس بی حد منو بپذیر.