Monday, March 10, 2008

فلاکت دنباله دار

تا حالا شده احساس فلاکت بکنید؟
امشب از اون شبهاست که من به عنوان یک نیکو احساس فلاکت میکنم. حالا بپرسید جریان چیه؟
فردا جلسه ی بازنگری مدیریته(جون من حالتون از این جمله به هم نمیخوره. فکر کنم یک پست در میون ازش نوشته ام) حالا. بالاخره فردا ساعت سه جلسس و امشب من چونان کودکی نا آرام(کودکی چند سال بزرگتر از دینی رو تجسم کنید) دارم به خودم میپیچم و نمیدونم چه مرگمه.
فردا کیا تو جلسن؟ هیچکس ، همون یک مشت مدیر مخ آمیبی معروف که مرتب تو روشون مسخرشون میکنم و اونا هم مجبورن منو تحمل کنند.
موضوع جلسه؟ هیچی خودم گزارش ورودی رو نوشتم در نتیجه مو به موش و روشهای دو دره کردن قسمتهای مختلفشو بلتم. امروز هم به یکی یکی مخ آمیبی ها یاد دادم که وقتی چیزی پرسیدم چطوری دو در کنند.در نتیجه فردا کسی در هچل نخواهد افتاد.
آیا از حضور مدیر عامل نگرانم؟ به هیچ وجه چرا که ایشون اونقدر مناعت طبع دارند که هر روز صبح منو از بلاگ این و اون میکشند بیرون و با سلامی تا کمر جلوم خم میشن.
پس چه مرگمه؟
خدایی نمیدونم.

از صبح که پاشدم یه مرگیم بود. عین احمقها ماشین نمره زوج رو تا پایینتر از تخت طاووس آوردم چون گمون میکردم شنبس. با پررویی تمام به همه ی پلیسها زل زدم که لابد بدبختها فکر کردند من مجوز دارم که اینقدر با اعتماد به نفس بهشون لبخند میزنم. تازه ساعت یازده تو دستشویی یادم افتاده که امروز یکشنبس نه شنبه!
اومدم شرکت با پیمانکار چاپ و تکثیر دعوایی کردم خونین و کاملن هم تقصیر من بود چرا که مدرک اصلی چونان آب دهان مرده کمرنگ بود.
آقای هیجان یک ربع تمام باهام حرف میزد و من داشتم چت میکردم(آقای هیجان مسئول آی تی شرکته و در شرکت ما نصب مسنجر گناه کبیرس چه برسه به چت کردن) آخرش پرسید خانم نیکو نظر شما چیه؟ عین مربای شفتالو نگاهش کردم و خندیدم و گفتم شرمنده...چی میگفتید؟
با کمال پررویی تمام فکسهای کارگاه ایکس و ایگرگ رو بدون پاراف و اظهار نظر گذاشتم رو میز رئیس و فرار کردم.
از ساعت یازده اونقدر به خودم گیر دادم تا همون یک ذره حالی هم که داشتم گرفته شد و رفت.
بعد از ظهر هم احساس میکردم کلم شده اندازه خونه. بانی فرار رو بر قرار ترجیح داد و رفت ماموریت. دینی بلافاصله گرفت خوابید. حالا من موندم و کهنه دلقی کاتش درآن توان زد. اینترنت خونه هر دو دقیقه یکبار قطع میشه نمیشه با بنی بشری چت کرد. (بنی بشرهای مذکور راحت باشند من دیگه خونه مسنجر ندارم)
.....
اینا رو دیشب نوشتم . امروز صبح هم دقیقن یک ساعت و نیم تو راه بودم. گوشیمو خونه جا گذاشتم. کل اسلایدهای گزارشم با یک فونت نقطه خط باز میشه. و واقعن خدا بهم رحم کنه.
اینا از عوارض آخر ساله؟ میدونم چرت نوشتم تمرکز ندارم اومدم تخلیه روانی انجام بدم!