Saturday, February 16, 2008

لیوان نیمه پر

یک سری از آدمها رو من بهشون میگم آدمهای صفر و یکی . آدمهایی که لیوان زندگی رو یا پره پر میبینند یا خالیه خالی. خوب البته درست تر اینه که بگم هممون در برخی موارد اینطوری میشیم.
(مثلن خودم الان درباره گزارش ورودی جلسه بازنگری اینطوری شدم. همش لیوان گزارش رو خالی میبینم. و خوشبختانه در مورد بانی مدتیه فقط پره پر میبینمش.)

با هردو نوعشون در تماس نزدیک بودم:
- آدمهای صفر و یک لیوان خالی بینی که دیدم با هیچ چیزی ارضا نشدند. هرگز از لحظات ناب زندگیشون لذت نبردند. همیشه پره تشویش و اضطراب بودند و همیشه منفی بافی هاشون اعصابمو خورد کرده.
- آدمهایی که همیشه لیوان رو پر میدیدند هم همچین به نظرم جالب نبودند. آدمهای پر فیس و افاده ی خود برتر بینی بودند که خودشون رو کامل میدیدند و هرچیزی که به نوعی ارتباطی باهاشون داشته رو هم کامل و پر میدیدند. اینا هم اعصابمو خورد میکنند.

کار کردن با این سیستم یک چیزی رو بهم یاد داده.اینکه برای هر مسئله ای جنبه ی دیگه ای هم وجود داره. یا به نوعی همونطور که نیمه ی خالی هست نیمه ی پر هم هست و برعکس. توی بحثها معمولن درباره ی اون یکی نیمه حرف میزنم. ولی تصمیمم بر اساس نیمه ی پر لیوانه . بیرونم نیمه ی پر لیوان رو میبینه و نیمه ی خالی رو در درونم تجزیه تحلیل میکنم. نه اینکه نبینمش ولی میخوام روش زوم نکنم فقط در نظر داشته باشمش.

خوشم میاد از این لیوان نیمه پر.
خوشم میاد از آدمهایی که همیشه لیوانشون نیمه پره. خوشم میاد از آدمهایی که بین یک چهارم و چهار پنجم در نوسانند.
از مطلق گرایی بیزارم. هرچند هراز گاهی گریبانگیرم میشه و لج میکنم.

البته میدونید که واقع گرا بودن با دیدن نیمه ی خالی لیوان فرق میکنه.