Wednesday, January 16, 2008

بانی غیرتی

بانی:......
نیکو:......
-----------------------------------------
1-
یعنی تو میخوای تو این سرما با این لباس بیای؟
بله مگه چشه.
ببین..سردت میشه. سرما میخوری. میمیری.
نه. تو خونه که سرد نیست. بیرون هم که پالتو تنمه.
وای...چقدر لاغر نشونت میده.
چه بهتر.
اوه اوه تو چقدر چاقی... با این لباس معلوم میشه.
بالاخره چاقم یا لاغر؟
میدونی راستش اصلن رنگش بهت نمیاد.
اتفاقن رنگ لباس تو هم بهت نمیاد.
خوب من مردم اشکال نداره.
خوب منم زنم اشکال نداره.
من جات بودم اینو نمیپوشیدم. عین اتیوپی ها شدی. اصلن خیلی زشت شدی. کلن تو خیلی زشتی!
!!! من زشتم؟؟عمت زشته!
عمه ی من زشته؟
....

2-
میشه تو ترافیک اینقدر از تو آینه عقب رو نگاه نکنی؟
نه نمیشه.
برای خودت میگم . اینطوری ماشین پشتی فکر میکنه یک وزغ پشت فرمون نشسته!
بانی میزنم لهت میکنما. من وزغم؟
آره اونطوری که از تو اینه نگاه میکنی چشمات مثل وزغ میشه.
چشم تو که همینطوری هم عین وزغه.
همین چشم وزغ کلی خاطرخواه داره.
چه خوب پیاده شو برو پیش یکی از خاطرخواهات من میخوام راحت از آینه عقبو نگاه کنم.
اصلن تو داری چیو نگاه میکنی.
اون پسره که تو ماشین عقبیه. چقدر هم خوش تیپه. راحت شدی؟
(حالا تو ماشین عقبی یک خانم حداقل چهل ساله نشسته)
....

3-
اوه. این پسره رو ببین اونور داره میرقصه. چه قدی داره.
وای....چقدر زشته. چه عینک مسخره ای زده. وای دماغش چه گندس. چقدر هم بد میرقصه.
وا..بیچاره...
من خسته شدم بیا بریم بنشینیم.
تو برو من میخوام برقصم.
نه نمیرم. یا با هم میریم یا منم نمیرم.
خوب پس برقص.
نمیخوام...
بانی زشته چرا اینطوری میکنی. یا برقص یا برو بنشین.
یا تو هم بیا یا من همینجا وا می ایستم!
....

4-
میدونی کیو دیدم. فرهاد یادته؟ مکانیک 75 بودا!
نه کی؟
همون که موهاش لخت بود.
هان...من میدونم تو از موی لخت خوشت میاد. برای همین از فرهاد خوشت میومد.
من کی از فرهاد خوشم میومد؟ میزنمتا!
از اون روز حرف زدن درباره ی موی لخت جلوی بانی ممنوع شد. چون فوری به یک چیزی گیر میده.

5-
سردی نگاهو بشکن فاصله سزای ما نیست
واه واه واه این پسره چقدر زشته
هیچ هم زشت نیست خیلی هم خوشگله. مخصوصن ابروهاش خیلی باحاله.
اصلن من از این آهنگ خوشم نمیاد. اصلن ببین چه ارانژمان بدی داره. واه واه صداش چه بده.
خیلی هم قشنگه تو پیر شدی از این چیزا خوشت نمیاد.
نه. تو جواد شدی...اصلن تو از اولش هم بی سلیقه بودی.
همونه تو رو انتخاب کردم دیگه بس که بی سلیقه ام.
بهتر از من پیدا نمیکردی.
چرا این پسره بهتر از توه.
اصلن من میخوام اخبار گوش کنم.
یک ساعت بعد بانی در حالی جلوی آینه دستگیر میشه که موهاشو مدل همین پسره داده بالا و ابروهاشو با دست به هم نزدیک کرده و داره میخونه:
سردی نگاهو بشکن...
--------------------------------------------------
من موندم به این میگن غیرت؟ حساسیت؟ حسادت؟ مردانگی؟
خیلی از خانومها رو دیدم که از اینکه شوهراشون این گیرها رو بهشون میدن کلی قند تو دلشون آب میشه.
خیلی خوب. زنها هم همینند و حسودند و اصلن اندشن. من الان دارم درباره ی این مدل حساسیتهای مردونه مینویسم. جون من گیر ندید.
بانی خیلی خوبه. خدایی حساسیتهاش معمولن نهایتش همینهاییه که نوشتم و معمولن هم با مسخره بازی و اینا تموم میشه. البته من هم به قولی بال به بالش نمیدم که موضوع جدی بشه. ولی میدونم که این حساسیتهای اگه جدی بشن واقعن زندگی آدمو داغون میکنن!

بانی روشنفکر رو هم بعدن میذارم.