Saturday, November 7, 2009

طبقه بندی بی خیالی

به قول سرکار مادر شوهر :"من نمیفهمم (یعنی اون نمیفهمه) تو (یعنی من) با این روحیه ات برای چی میری این جور جاها!!! "حالا یعنی چی؟ حال و حوصله نداشتم بپرم وسط تجزیه تحلیلش که اونم دلش با مردمه ولی حس میکنه چی و چی و چی (اینجاها فقط لب زدنش رو میدیدم و چیزی نمیشنیدم) و بعد باز نصیحت همیشگی که دیانا کوچیکه و فلانه و....ای بابا....سرم داشت از بی خوابی دو شبه میترکید. چهارشنبه شب کلن در کابوس گذشت و پنج شنبه شب به لطف صدای سرفه دیانا از شر کابوس رها میشدم!

کسانی که در همراه مردم معترض نمیشوند اینان:
1. دسته محافظه کارها: یعنی اونایی که میخوان وضع موجود حفظ بشه. نه اینکه از اوضاع راضی باشند، بلکه از تغییر میترسند. این گروه معتقدند که هیچ بدی نرفته جاش خوب بیاد .
2. دسته ترسوها: خوب محافظه کار همیشه ترسو نیست! و برعکس! ترسو میخواد اوضاع عوض بشه ولی نگرانه کتک بخوره ، میترسه زندانی بشه ، از اینکه کارش رو از دست بده چون تو تظاهرات بوده میترسه. میترسه فردا روزی عکسش در حال شعار دادن رو تو پروندش ببینه!
3. دسته خود جدا بینها: یک عده هستند که علی رغم اینکه از وضعیت موجود شاکی اند ولی همیشه خودشونو اون بالاها میبینند. این عده کلن خودشون رو یک فرا ایرانی فرا فرهیخته فرا متمدن فرا روشنفکر میدونند.اینها همیشه ایرادهای کار رو میبینند و فکر میکنند بقیه (دوراز جون شما)خرند و نمیفهمند و دچار احساسات شده اند و مورد سوء استفاده اند و راهش این نیست و وقتی هم ازشون بپرسید پس راهش چیه یک سری دری وری و راه حلهای علمی تخیلی تحویلت میدن...
4. دسته بی تفاوتها: این عده راحت میگن به ماچه! ما یه لقمه نونی در بیاریم ، به بچه هامون برسیم ، مدرکمونو بگیریم ، قسطامونو بدیم ، به ما چه کی کیو کشته...کی زندانی شده..ما که رای ندادیم ، شما برید ببینیند رایتون کجاست!!!
5. دسته نامطلعین: اینا هم اونایی اند که دسترسی به اطلاعات درست درمون ندارند. فکر کنید نه ماهواره داشته باشین نه دسترسی به اینترنت نه با کسی رفت و آمد آنچنانی داشته باشین...خوب.حرجی نیست!
6. دسته درگیرها: از 5 صبح تا 12 شب سه شیفت کار کردن تمام وقت و نیمه وقت و ربع وقت کلن مخ آدمو تعطیل میکنه چه برسه به این کارا...
7. دسته نون به نرخ روزهای حزب باد مزخرف عوضی .......

به اینجا که رسیدم دیدم دارم بلند بلند فکر میکنم ، مردم رو به این چند دسته تقسیم کردم و توضیح دادم و فتوا صادر فرمودم و نشستم کنار! حضار با دهانهای نیمه باز و چشمهای گرد شده بهم نگاه میکردند و فی الوقع گمونم هرکدوم خودشونو تو یک دسته شایدم چند دسته قرارداده بودند! بعد در صدد دفاع براومدند و بعد یکیشون خیلی بی رودرواسی گفت :"تو خودت (منو میگفت) هم ترسویی، هم محافظه کار ،هم درگیر، هم خود جدا بین(رو این حسابی تاکید کرد) هم...".بعد همون جمع کمتر از پونزده نفری دو دسته شدند و یک دسته موافق یک دسته مخالف بعد افتادند به جون هم به داد و بیداد روشنفکرانه با لبخندهای زیرکانه وسرتکان دادن وفحش دادن با حفظ احترام و یاد آوری سی سال پیش و پزهای الکی و گاهی واقعی و در نهایت شام حاضر شد و همگی به خوبی و خوشی رفتند سر میز!!! و من موندم با سر دردناک و بچه سرفه کن و بن بست فکری و چشمهای خواب زده! و هفته ای که در پیش بود!