Wednesday, December 19, 2007

اولین جریمه زندگی

ببینید اصلن نمیشه گفت من در تهران زندگی میکنم و یک راننده ی پاک و مقدسم و کوچکترین خلافی نمیکنم. بالاخره هر کدوم از ما خیلی هم که مقرراتی باشیم یک سبقت ممنوعی ، حرکت بدون راهنمایی ، سرعت غیر مجازی چیزی داریم. اتفاقن اکثرمون هم فکر میکنیم دیگران دارند اشتباه میکنند و راننده مقرراتی تر از ما وجود نداره. بنده خودم به شخصه حوصله ی صبر کردن پشت ماشین یک آقای هفتاد ساله با سرعت چهل کیلومتر در ساعت رو ندارم. یا معمولن صبحها در لاین اول اتوبان با سرعت صد کیلومتر حرکت میکنم.بدترینش اینه که یک روز در میون مجبورم دو سه تا کوچه تو طرح ترافیک بیام و همون بغلا یک جایی پارک کنم و این فرایند سه ساله که محقق میشه. از شانس گندیده ام ، امروز سر تقاطع مزبور جناب آقای پلیس رو دیدم که منتظرم ایستاده .خلاصه رفتم از خیابون بعدی پیچیدم و به قول خودم لالای لای اومدم اومدم تا رسیدم به هفت تیر که دیدم ای دل غافل یک آقای پلیس هم اونجا در انتظارم ایستاده. حالا هرچی سعی میکردم قیافمو مظلوم نشون بدم و بگم که من همین الان از ملات آباد اومدم و نمیدونم اصلن طرح ترافیک چی هست و گناه دارم و نادونم ، نشد که نشد. در عوض مثل یک شهروند نمونه با لبخند کامل به پلیس مربوطه سلام عرض کردم. بماند که کلن کارت ماشین ندارم و بماند که بعد از اینکه از پارک کردن تو یک کوچه ی تنگ منصرف شدم کمربندم رو هم نبسته بودم.

شرح مکالمات نیکو و آقا پلیسه رو میتونید بخونید:

نیکو: سلام جناب سروان .صبحتون به خیر.
پلیس مربوطه با اخم کامل: سلام خواهر. گواهینامه و کارت ماشین لطفن!
نیکو : بفرمایید (یک اسکناس 5000تومنی!) اوا! ببخشید بفرمایید! (حالا تو گواهینامه من از روز اول فامیلیمو نصفه نوشتند و من دارم این مسئله رو تند تند برای پلیس توضیح میدم انگار اون میدونه من فامیلیم چیه!)
پلیس مربوطه با لبخند جلو میره و نمیدونم چی گواهینامه ی منو با شماره ی ماشین چک میکنه.
نیکو( این بار قهقهه زنان از این عمل پلیس) : من میخواستم(قاه قاه)... یعنی نشد(قاه قاه)... جا پارک نبود. بعد خیابون هم که میدونید یک طرفه هست(قاه قاه)...
پلیس مربوطه با اخم دو چندان: شما دارید کجا میرید؟
نیکو با تعجب : خوب. ساعت هشته قربان. بنده دارم میرم سرکارم.
پلیس مربوطه : شغل شریف؟
نیکو با تعجب تر : فلان(حالا یعنی شما نمیدونید من چه کاره ام)
پلیس مربوطه : شما علم و صنعت درس خوندید؟
نیکو : نه خیر قربان بنده در شهرستون تحصیلات کردم!
پلیس مربوطه با خنده کلشو میاره تو ماشین :....(این جملات پلیس به زبون مردم شهریه که بنده درش تحصیل کرده شدم)
نیکو سرشو عقب میکشه : ببخشید ...من متوجه نمیشم. یعنی بلد نیستم.
پلیس مربوطه با اوقات تلخ : پس چهار سال اونجا چکار میکردی؟ اصلیتت کجاییه؟
نیکودر حالیکه کلافه شده و داره اون روش میاد بالا : قربان بنده تهرانیم . زبان هم زبان مادریه که فارسیه.
پلیس مربوطه با شیطنت : یعنی حتی یک کلمه هم بلد نیستی؟
نیکو با حسرت به ماشینهای بی طرحی که دارن از دست پلیس مربوطه در میرن نگاه میکنه : چرا یک کلمه بلدم. قربان این ماشینها همه طرح دارند که دارند میرن؟
پلیس مربوطه : نه خیر جلوتر همکارام هستند. خوب در آمدت ماهی چقدره خانوم مهندس!
نیکو با تاسف : ...تومن. من دیرم شده میشه برم؟
پلیس مربوطه : اوه. چه کم ! نه خیر اول باید جریمه ات کنم.
نیکو: خوب بفرمایید .
پلیس مربوطه: حالا چقدر بنویسم؟
نیکو که حسابی کفرش در اومده : هرچقدر دلتون میخواد.
پلیس مربوطه: چهار تومن خوبه؟
نیکو آرومتر میشه و باز لبخند میزنه : بله خوبه.
پلیس مربوطه: آهان....نمیشه دیگه...اگه زبون ما رو یاد گرفته بودی یه چیزی... جریمه ی طرح سیزده تومنه.
نیکو با جیغ بنفش: من ....دیرم....شده....میشه زودتر جریممو بدین برم.
پلیس مربوطه با اخم و تخم و نگاه شرر بار: خواهر کلی وقت منو گرفتید بفرما اینم جریمت. سر تقاطع دور بزن .برو بیرون طرح .(بعد سه متر دستشو میاره تو ماشین و مدارک رو پرت میکنه رو صندلی)

البته من حرف پلیس رو گوش نکردم و تا در شرکت اومدم. ولی خدایی از صبح احساس بدی دارم. یعنی اگه الان بلد بودم به یک زبون محلی حرف بزنم جریمه نشده بودم؟ کلی هم یاد پروانه ی هیچستان کردم. خوبه که نه از امتیاز رانندگیمون کم میشه نه از اعتبارمون. تازه خیلی ها رو دیدم که به تعداد تصادفات و جریمه هاشون میبالند. خلاصه بگم که از امروز ما هم رسمن به جرگه ی خلافکاران پیوستیم!