Monday, June 25, 2007

معلم کلاس اول

معلم کلاس اول باریکه ای بود سیاه سوخته. با ته ریشی و سر ماشین کرده ای و یخه ی بسته ای. بی کراوات.شبیه میرزا بنویس های دم پست خانه. حتی نوکر باب مینمود. و من آنروز نتوانستم بفهمم وقتی حرف میزند کجا را نگاه میکند...
(مدیر مدرسه-جلال آل احمد)
----------
در اولین برخورد شناختمش. خود معلم کلاس اول بود. شونه های خمیده . پشت انحنا دار. ته ریش. و بدتر از همه اون نگاه... احساس بدی نسبت بهش داشتم. زودتر از همه میومد و دیرتر از همه میرفت. کسی نمیدونست داره چکار میکنه. فقط میدونستیم که حقوق یک ساعتش دو برابرحقوق روزانه امثال ما کارشناس هاست. با هیچکس صحبت نمیکرد و حتی به شوخی ها و متلک ها هم بی اعتنا بود. انگار گنگ و کره! اونقدر بی سرو صدا و بی آزار بود که کم کم تو واحد محو شد. بود و نبودش یکی شده بود.
دو ماه بعد یک نسخه از گزارشش اومد دستم. باور میکنید یخ زدم؟ در این مدت یک ذره بین تو دستش بوده و یک یک پرسنل رو چک میکرده. کی میرن. کی میان. چقدر با تلفن حرف میزند. چی میگن. راندمان کارشون چقدره. اشکالات کارشون کجاست. نهار چی میخورن و... جزئی ترین چیزهایی که به ذهن هیچکس نمیرسه رو موشکافانه بررسی کرده بود. گزارش محرمانه بود. بنا به دلایلی یک نسخه به من داده بودند.
----------
وامروز...
از در وارد شد. در اولین برخورد شناختمش. این دیگه قطعن معلم کلاس اول بود... با چهره ای متفاوت از قبلی... ولی با همون نگاه...
....