Wednesday, September 16, 2009

شاید جمعه ی خونینی دیگر

کسانی که در راهپیمایی این جمعه شرکت میکنند ماییم...من و تو...دختر و پسر خانواده هایی که هستیشون رو برای به ثمر رسیدنمون گذاشتند... همسر کسانی که چشم امید به آیندشون ماییم ...و شاید مادران و پدران کودکانی که تکیه گاهشون جز ما کسی نیست...دوستان عزیزی برای هم فکرانمون و همکارهای خوبی برای جاهایی که مورد همکاری ما هستند...چه حیفه که هر کدوم از ما دچار سرنوشت عزیزان از دست رفته بشیم...چه چشمهایی نگران ماست برای اعتراض به حقوق پایمال شدمون چه راه پر هراسی داریم...

برادر...ای برادر...گر که میخوانی مرا بنشین ...برادر وار...

تفنگت را زمین بگذار....تفنگت را زمین بگذار...