Tuesday, May 20, 2008

! به من بگو کجایی

از نیکو به کلیه واحد ها:
آرایه: میدونی حس میکنم خیلی قویتر از اونی هستی که نشون میدی. امیدوارم یک روزی زندگی با ما راه بیاد. ولی تا اون روز ما باید باهاش راه بیایم. قوه تخیلت حرف نداره دخملم!
------------------------
آریا: وقتی پستهاتو میخونم ....خجالت میکشم از خودم. راست میگم یکبار هم قبلن گفته بودم. معمولن شعرهات به دلم مینشینه و همیشه برای تو و آویشن آرزوی سعادت میکنم. کاش این دوران طلایی طولانی تر میشد براتون.
------------------------
احسانه: یعنی میدونم که از اینهمه درگیری خسته نمیشی و لذت میبری. نفهمیدم آخرش تو در رانندگی پیشرفت کردی یا نه! هنوز به قول احمد آدمها رو به شکل موانع ده امتیازی میبینی؟ مشتاق دیدار خانم!
-----------------------
احمد: گمونم اگه کمی وارد طنزپردازی بشی بد نباشه. میدونم مایشو داری. برداشتهای ضد و نقیضی از پستهات میکنم. راستش هنوز زیاد دستم نیومده!
-----------------------
خاتون: انرژی که پستهات به من میده...اوووه باهات حساب میکنم. هر پست پونصد تو.من. خاتونکم امیدوارم همیشه در این دوران طلایی غوطه بخوریو بدون که در گذشته کار ارزشمندی کردی که پاداشش آشنایی با جان جانان بوده!
----------------------
رضا: همیشه غایب. احتمالن دست شما جای دیگه بنده دیگه؟! (نیکو پلیس میشود). بی اندازه از بی غل و غشی شخصیتت لذت میبرم . آخر عکس صباتو نذاشتی تو بلاگ. نکنه توهم مثل من که به گذاشتن آهنگ آلرژی دارم به گذاشتن عکس حساسی؟
----------------------
سارا: دخملم معلومه تو کجایی؟ صد سالی یکبار یک کامنتی میذاری. اون موقعها حداقل چهار تا آف عمومی میذاشتی میفهمیدیم زنده ای. الان هم که اونقدر تلفات زیاد شده که باز جای شکرش باقیه تو یک کورسویی میزنی!
----------------------
شبنم: هستی...نیستی...پیش بینی نمیکنم که با این روال ادامه بدی. گمونم هنو پیدا نکردی چی و چطور میخوای بگی نه؟ مطمئنم به زودی قالب نوشته هاتو تغییر میدی1 پونصد شرط میبندم!
----------------------
شیما: شیمای مهربون. تکه ی ننو.شته های منو تکمیل میکنی همیشه. داستانهای تو رو میخونم و تحسین میکنم. همین. چطور ادامه ی فکرمو میخونی؟
----------------------
فریدا: یکی از شخصیتهایی که همیشه برام جالبی. جالب شاید کلمه مناسبی نباشه نمیدونم. ماجراهات جذابه و معمولن اون وسطها چیزی وجود داره که میگه اینا پوسته ی نوشتمه توش دقت کن موضوع چیز دیگه ایه!
---------------------
مادموازل آرزو: فراز ...نشیب... پیچ...خم...سرعت صد و هشتاد...ترمز دستی...آسمون پر رعد و برق...آریزی اینقدر این دکمه ی آن و آف رو تند تند نزن جان خودم موتور مغزت میپوکه ها. نه؟ قبول کن من اینکارو کردم که اینطوری شدم دیگه! خطم قطعه. گرفتم.
-----------------------
مهناز: حس میکنم اونجا نشستی داری همه رو از پنجره نگاه میکنی و بای بای میکنی. مهناز هنوز وقت نکردم درست و حسابی درباره اون موضوع فکر کنم ولی باور کن یادم نرفته. پیشنهاد خیلی خوبی بود.
-----------------------
نازمنگولا: معلومه کجایید شما؟
----------------------
نازنین: ای خدا گمونم این نیما دیگه داره کار میده دستت. مدیون منی اگه عروسی دعوتم نکنی. بعد من عین اون تکه فیلم سنتوری که لاتا ریختن تو عروسی یارو همه رو لت و پار کردند وارد صحنه میشم!
----------------------
نلی: تو قرار بود یک خبر از خودت بدی. چی شد؟
-----------------------
پارمیدا: البته مامان پارمیدا. بابت این چند روز ممنونم. راهنماییات خیلی به دردم خورد. خدا رو شکر میکنم که هنوز بانوانی وجود دارند که کم نمیارن!!
-----------------------
پروانه: مامااااااان...فیلتری....دیروز با فیلتر شکن امدم فیله شکسته شد ولی کامنت دونی باز نشد. آی لجم میگیره آپ کنی من نتونم بخونم..ای لجم میگیره. عکس دیزی سرا رو برات بگیرم؟
----------------------
پریا: تازگی مرموز شدی خواهر. حواست هست؟
-------------------------
گلدونه: صبح خود را با بلاگ گلدونه آغاز کنید!
--------------------------
اقلیما: ببین یعنی فکر مرخصی رفتن هر کسی رو میکردم غیر تو. جون تو باورم نمیشد. بهت پیامک دادم خواهر ولی گفت نرسیده دستت. الانم که خط خودم قطعه. زنده ای یعنی؟ این چه کاری بود؟
---------------------------
الهام: الی...دوستت داریم.الی...دوستت داریم. بابا امان از این کار تو. یعنی من موندم اینا چطوری باید بگن خانم الی ما به شما محتاجیم؟ باور کن صبحها صداشونو میشنوم!
-----------------------
شراره: چی بگم شرار؟ حیف شد حداقل آرشیو رو میذاشتی بخونیم!
----------------------
شهربانو: میخواهم آذری بیاموزم. یعنی میشه یک نفر اینهمه خاطرهخ آموزنده داشته باشه. عالیه.
------------------------
فهیم: شما هم ایضن. بازم میگم فهیم یا تو خیلی ساده ای.... یا من خیلی ساده ام....یا...همین. یا نداره! یعنی آدم تا کی میتونه همه کار رو عالی انجام بده؟ همیشه؟ یعنی میشه؟
-----------------------
مشتی ماشالا: میدونی مشتی جان آدمها خیلی با اون تصوری که ازشون داری مکتفاوتند. درباره تو من اینو به وضوح دریافتم!
----------------------
نگاهی نو: دوست دارم بیشتر بنویسی هرچند عکسها هم خیلی خوبند. من یک روز تو را اد خواهم کرد. خدایا حافظه منو قوی کن.
-----------------------
حاج باران: بعضی نخها هستند که هرچی نازکتر میشن محکمتر میشن. همیشه با باز کردن بلاگت این احساس بهم دست میده.
------------------------
خانم خونه: نوشته هاتو دوست دارم ولی گاهن ممکنه به خاطرشون منفجرم کنی خواهر. یا از شدت طولانی بودن. یا بامزه گی.
-----------------------
مرجان: یعنی الان بهتر؟ از اون سید خدا چه خبر؟؟ای خدا!!!!
-----------------------
آبینه: خوبه. ادامه بده. جون تو این روشی که تو در پیش گرفتی جواب میده!
------------------------
وحید: خستگی آدم در میره. البته معمولن!
-------------------------
سولماز: کم پیدا نا پیدایی ها! کجایی ها! آدم قوز فیش میشه در هم بر هم شدی ها؟!
-------------------------
جوجو: اووووه...بابا مهندس... بابا کارخونه...بابا مدیر تولید... چیزی بگو... حرفی بزن...
-------------------------------------------------

ما یک مدت نیستیم. داریم میریم مسافرت. بچه های خوبی باشید به گاز و برق و آب و تلفن دست نزنید تا من بیام.
میدونم دلم برای تک تکتون تنگ خواهد شد. جاتونو خالی میکنم.