Saturday, February 28, 2009

همه ی هم کلاسی های من

فکر نمیکنم هرگز و در هیچ شرایطی جوی که بر کلاس و بین هم کلاسی های ما حاکم بود در جای دیگه ای بشه تجربه کرد. البته شاید این برداشت من از اون محیطه و شاید از دید عده ای محیط توپ و باحال و منسجم بوده!!!! خرخونی های یواشکی. زیرآب زنی های بی دلیل . حسادتهای بی ریشه. و چشم دیدن هم رو نداشتن از خصوصیات بارز بچه های کلاس ما بود. البته الان که درباره این موضوع خوب فکر میکنم میبینم که شاید این عکس العمل همه ی ما علی الخصوص در برابر تربیت سکسی غلط(منظورم نحوه ارتباط و برخورد با جنس مخالفه. واقعن این خلا رو من به عینه در هم نسلی های خودم مشاهده کردم. اینکه واقعن یک دختر و پسر در زمانی که من وارد دانشگاه شدم نمیدونستند چطور میتونند با هم ،هم کلاسی و دوست باشند و هیچ ارتباط عشقی بینشون وجود نداشته باشه! یعنی اگه خانم ایکس دو سه بار با آقای ایگرگ دوتایی حین حرف زدن مشاهده میشدند به این معنی بود که ارتباط عشقی بینشون وجود داره و بعضیا که سرشون برای این چیزا درد نمیکرد کلن بی خیال حتی حرف زدن با هم کلاسی هاشون میشدند و بعضی دیگه هم از این مسئله نهایت سوء استفاده رو میکردند). در مقابل گیرهایی که تو دانشگاه بهمون میدادند(یادمه یکی از دخترهای کلاس بانی اینها رو به علت کشیدن خط چشم میخواستند از دانشگاه اخراج کنند و با تعهد اخلاقی کتبی مندرج در پرونده راضی شدند ادامه تحصیل بده.) دوری از خانواده (از جمع سی و شش نفره ما فقط پنج نفر اهل همون شهر بودند). تربیت غلط (من نمیدونم ارتباط بد و نا درستی که بین بچه های کلاس ما(هم جنسها) وجود داشت رو به جز تربیت غلط پای چی باید بذارم!) و... بوده.

نهایتن اینکه جو بدی بود. چهل در صد روزهایی که من در اون چهار سال و در اون شهرستون گذروندم خاکستری بودند و دوست ندارم هیچکدومشون برگردند. ولی از اونجایی که آدمی معمولن چیزای خوب یادش میمونه بابت اون شصت درصد روزهای شیرین دوران دانشجویی دوران با نمکی برام بود.

الغرض..چندی پیش عده ای نه چندان کم از هم کلاسی هامواز طریق اینترنت یافتم. خدا رو شکر همشون یا ایران نبودند یا دکتر شده بودند یا هر دو! ولی همه اینها یک طرف پیامهای محبت آمیز همین همکلاسی های عزیز، ایمیلهای بسیار بسیار صمیمیشون ، ارسال عکس گل و بلبل و...منو عملن گیج کرد. نمیدونم تاثیر محیط اینقدر زیاده یا محیط مجازی باعث میشه با کسی که چهار سال عملن باهاش زندگی کردی و تو رو یه جوردیگه دیده و شناخته رفتاری غیر اونچه ازت دیده و انتظار داره داشته باشی.

من ارتباطم رو با همین هم کلاسی هایی که دقیقن اون روزها از دستشون کلافه میشدم ادامه میدم. هنوز در اولین گامهای ارتباطیم و من بوی بد دور زدنها و کارهای مسخره ان روزها رو استشمام میکنم. ولی شاید من هم دیگه آدم اون روزها نباشم!