Monday, January 19, 2009

کابوس بیستم تیر

دخترم نرو جلو . میگیرنتون.

پررو تر از این حرفا بودم. سر فلکه نرسیده بودم که بچه ها رودر حال فرار دیدم گارد ضد شورش دنبالشون بود. با کلاه و جلیقه و باطوم. نمیدونم یعنی یک جوون بی سلاح اینقدر میتونه خطرناک باشه؟ خودم رو به دیوار چسبوندم ولی نتونستم تعادلم رو حفظ کنم.چشمم به حمید بود که گرفتنش و زندنش و پیرهنش رو پاره کردند و در عرض کمتر از نیم دقیقه خون از سر و تنش میریخت و شلوارش جرواجر شده بود و خودش رو زمین پهن شده بود و یکی موهای کلشو چنگ زده بود و رو زمین میکشیدش. اون طرف یه حمید دیگه. اونور تر یکی دیگه ...یکی دیگه...

سکوت بود و فقط صدای جیغ ممتد یک نفر تو گوشم بود. خودم!

یادم نیست کی و کی و چطوری منو جمع کرد برد تو دانشگاه.