Saturday, February 9, 2008

the 100th!

یادتان هست که به شما گفتم شما را مثل خواهرم دوست دارم. آن طور نبود. من هیچوقت شما را مثل خواهرم دوست نداشتم. من شما را مثل یک زن دوست داشتم. مثل زنی که میشود عاشقش شد و او را بوسید و با او ازدواج کرد.
(آخرین نامه- بوی تمشک وحشی- ابراهیم نبوی)


مردای مریخی وقتی به زنای ونوسی میرسن، نحوه ابراز علاقه شون یه جور دیگه ایه. یعنی اصولن با شیوه ای که زنها پیش میگیرن فرق میکنه. مردای مریخی فکر میکنن که تا قبل از رسیدن به زن ونوسی بیشترین محبت و علاقه رو به خواهرشون داشتن برای همین میان زن ونوسی رو مثل خواهرشون مقایسه میکنن. حالا دوست داشتن خواهرشون چه جوری بوده؟
- مواظب بودن که پسر همسایه یه وقت به خواهرشون نگاه چپ نکنه.
- همیشه زمانی که موقع گرفتن حق میشده، مرد مریخی نقش وکیل مدافع خواهرش رو داشته و از طرف اون حرف میزده
در نتیجه با همین طرز فکر وقتی میخوان زن ونوسی رو شریک خودشون کنند وارد بازی میشن. اما حقیقت واقعا یه چیز دیگس.
زن امروزی دیگه واقعا تعلقی به ونوس نداره. یه موجود زمینی شده که قادره همپای مردا تو جامعه جولان بده، کارهای بزرگ انجام بده، تو چرخوندن چرخ صنعت فعالیت کنه و هزار تا کار دیگه و عملن نقشی مساوی با مردها پیدا کرده. همین زن زمینی وقتی برای ازدواج آماده میشه، واقعن نگرانیش دیگه داشتن یه سرپناه و یه آقا بالا سر نیست. حامی هم نیاز نداره. چیزی که اون لازم داره همنشینی و گفتمانه. یه جور به اشتراک گذاشتن علایق و عواطفه. حالا تو این موقعیت دیگه دوست نداره که مثل خواهر همسرش باهاش رفتار بشه. دوست داره که به معنای واقعی کلمه "زن" باشه.
دوست نداره که مثل خواهره جرات نکنه بگه از پسر همسایه خوشش اومده. دلش نمیخواد مثل خواهره نفر دوم باشه. اون میخواد یه زن باشه. میخواد ثابت کنه که کم نداره که هیچ؛گاهن از مردش هم قویتره.
مرد مریخی فکر میکرد اگه به زنش بگه دوستش داره، ازش کم میشه یا اگه بخواد به زنش کمک کنه زن ذلیل محسوب میشه. اون زن رو یه کنیز حلقه به گوش میخواست. اما زن زمینی (نه ,ونوسی) گوشش دیگه به این حرفا بدهکار نیست. اون همه چیز رو برابر میخواد: اگه بحث کار باشه، مرد هم باید کار کنه. اگه بحث اظهار علاقس، مرد هم باید یاد بگیره که دوسِتت دارم رو راحت بیان کنه.
این وسط اختیار با آقاس. یا باید اونو هنوز مثل خواهرش دوست داشته باشه که در اینصورت مطمئنن زندگی به کامش تلخ میشه. یا اینکه یه خونه تکونی درست و درمون انجام بده تو خودش و از قالب مریخی بیاد بیرون و زمینی بشه.



حالا سوالم اینه: چقدر فکر میکنین که ظرفیت فعلی این اجتماع قدرت پذیرش زمینی بودن رو داره؟ توی این فرآیند زمینی شدن، خیلی لیبلهای عجیب و غریب ممکنه به آدم بخوره. مرد مریخی اگه بخواد زمینی بشه ممکنه در نزد بقیه زن ذلیل و بی غیرت و ... بشه. زن ونوسی که دیگه بدتر. ممکنه بشه هوسران و خراب و ...
سخته. مرحله گذار از مریخ و ونوس به زمین خیلی سخته. مخصوصا اگه هنوز به دست و پای طرفین یه سری اعتقادات خودبافته و یه سری احتیاطها به هم تنیده شده باشه.



سه تار قهو ه ای گوشه اتاق خوابیده بود، یک پارچه مخمل آبی تا شده زیر سرش بود. انگار او هم غصه تنهایی گرفته بودش. آخرین هدیه او بود. بغلش کرد و شروع کرد بر زخمه زدن بر خودش، و نالید،اشک پاشید کف اتاق، انگار صدای سه تار رعدی باشد در آسمان ابری زن، و ابر آسمانش بارید، آب گرم گونه هایش را پر کرد.
مرد دست های زن را گرفت وچشم هایش را سیر دید، چند سال بود که تلاش می کرد تا بتواند اشکهای زن را بفهمد، و همیشه آنها را دیده بود ، سرش را نزدیک تر آورد و آرام آرام اشکهای زن را نوشید. شور بود و داغ. مرد آتش گرفت.
هر وقت مرد اشکهایش را می نوشید آرزو می کرد کاش می توانست، کاش می شد اشکها کلمه باشند و آنها را به مرد بگویدخیلی هم تلاش کرده بود ولی انگار هیچ راهی برای حضور کلمات نبود.
(باز هم: بوی تمشک وحشی- ابراهیم نبوی)