دیروز در راستای مبارزه با تشدید دیوانگی خونه تشریف داشتم. آی که چه کیفی کردم. جاتون خالی کلی با دینی باز کردم و دوتایی کلی گرفتیم خوابیدیم
دلم میخواد اینجا جواب بدم به کامنتهای پست قبل
بالتازار: واقعن که. بابا اینها حق مسلم ماست! به نظر غربیها هم کودکانه نمیاد ابلهانه میاد. مثل اینکه یکی به ما بگه آرزو دارم خمیازه بکشم. خوب ما چی فکر میکنیم؟ میگیم خوب بکش! کی جلوتو گرفته. باید در بطن این جامعه بود تا مشکلاتو درک کرد. مثل خیلی از ایرانی هایی که خارج از کشورند و میگن تقصیر از خود مردمه که حکومت بهشون زور میگه! ضمنن باید بگی چرا قهر کرده بودیا! بانی منو نمیاره اونجا چرا که بلیط گیرش نیومده و باید با اتوبوس تشریف ببره
به خدا مردمی که اینقدر مهربونن لیاقتشون این زندگی نیست. وقتی میلت رو خوندم اشک در چشمانم حلقه زد!( احساساتی میشویم!) خدایی نمیدونم چی بگم. ممنونم! ممنونم!ممنونم
الهام: بابام جان ندارمش اینجا یک مشت فونت عوضی هست که عین همن! تاهما از کجا بیارم
نازنین: راست میگی . محدودیتهام با اومدن دینی بیشتر شده. مسئولیتم هم بیشتر شده. بدتر از همه از اینکه بانی داره مثل قبل به کارهاش میرسه و محدودیتها و مسئولیتها مال منه لجم رو درمیاره! ای چه بدم من
حاج واشنگتن: بابا توهم که هرچند وقت یکبار بیا به همه بگو این بهترین پست عمرشون بوده!:) ببین وضعمون خیلی خراب شده خدایی. ای لعنت به این خودسانسوری ! ای لعنت برش!ای لعنت
نلی: ای خدا میشه یک روز همچین صبحی رو دسته جمعی تجربه کنیم؟ خدا: بچه بدو برو سرکارت اینقدر گنده تر از دهنت حرف نزن. اون دنیا از یک مو آویزونت میکنم ها
سارا: ممنونم عسیسم. نه تنها یکی از آرزوهامو برآورده کردی که خیلی از چیزهایی که میخواستم تشریح کنم ولی حالشو نداشتم تو بیان کردی. مرسی عسیسم. قلبون یو
آیدا: ای مرفه بی درد! الان دست به کار میشم برات فورواردش میکنم. آیدا ! مرسی که تو هم داری کاری میکنی که به یکی از میخوام ها برسم. ای بابا جمع بلاگی بدون هاهاها هم مگه میشه
ماندانا : قبول نداری اینا آرزو نیست. پرتوقعی نیست. اینا یه چیزی مثل خمیازه کشیدنه که به بالتازار گفتم. بابا پرس شدیم زیر این فشار.من توقع زیادی از زندگی ندارم که مثل اسب دنبال هویچ دنبالش بدوم. من حق مسلممو میخوام همین
حاج باران: ببین دنیا به کجا رسیده من از حاج باران بهتر تشریح میکنم! آخ آخ آخ منم همینطور
لین: آخرش رو شوخی کردی دیگه؟ بابا شرایط فراهم بشه من قول میدم از خوشی و خونسردی حوصلم سر نره. راست یمیدونی سرخر یعنی چی؟ یعنی اینکه روت نمیشه به طرف بگی نیا! اونم میگه من مزاحم نمیشم میخوام فقط یک دلیلی برا اومدن داشته باشم
آرمیتا:ای بابا ! من بدم میاد مغنعه روپوش بپوشم . از ترافیک بدم میاد. از آدم ریشو بدم میاد.از...اینها روزمره ها هستند نه چالشهای گه گاه! خودسانسوری نمیذاره. نمیذاره دیگه چه کنم
*************************************************************************
دلم میخواد اینجا جواب بدم به کامنتهای پست قبل
بالتازار: واقعن که. بابا اینها حق مسلم ماست! به نظر غربیها هم کودکانه نمیاد ابلهانه میاد. مثل اینکه یکی به ما بگه آرزو دارم خمیازه بکشم. خوب ما چی فکر میکنیم؟ میگیم خوب بکش! کی جلوتو گرفته. باید در بطن این جامعه بود تا مشکلاتو درک کرد. مثل خیلی از ایرانی هایی که خارج از کشورند و میگن تقصیر از خود مردمه که حکومت بهشون زور میگه! ضمنن باید بگی چرا قهر کرده بودیا! بانی منو نمیاره اونجا چرا که بلیط گیرش نیومده و باید با اتوبوس تشریف ببره
به خدا مردمی که اینقدر مهربونن لیاقتشون این زندگی نیست. وقتی میلت رو خوندم اشک در چشمانم حلقه زد!( احساساتی میشویم!) خدایی نمیدونم چی بگم. ممنونم! ممنونم!ممنونم
الهام: بابام جان ندارمش اینجا یک مشت فونت عوضی هست که عین همن! تاهما از کجا بیارم
نازنین: راست میگی . محدودیتهام با اومدن دینی بیشتر شده. مسئولیتم هم بیشتر شده. بدتر از همه از اینکه بانی داره مثل قبل به کارهاش میرسه و محدودیتها و مسئولیتها مال منه لجم رو درمیاره! ای چه بدم من
حاج واشنگتن: بابا توهم که هرچند وقت یکبار بیا به همه بگو این بهترین پست عمرشون بوده!:) ببین وضعمون خیلی خراب شده خدایی. ای لعنت به این خودسانسوری ! ای لعنت برش!ای لعنت
نلی: ای خدا میشه یک روز همچین صبحی رو دسته جمعی تجربه کنیم؟ خدا: بچه بدو برو سرکارت اینقدر گنده تر از دهنت حرف نزن. اون دنیا از یک مو آویزونت میکنم ها
سارا: ممنونم عسیسم. نه تنها یکی از آرزوهامو برآورده کردی که خیلی از چیزهایی که میخواستم تشریح کنم ولی حالشو نداشتم تو بیان کردی. مرسی عسیسم. قلبون یو
آیدا: ای مرفه بی درد! الان دست به کار میشم برات فورواردش میکنم. آیدا ! مرسی که تو هم داری کاری میکنی که به یکی از میخوام ها برسم. ای بابا جمع بلاگی بدون هاهاها هم مگه میشه
ماندانا : قبول نداری اینا آرزو نیست. پرتوقعی نیست. اینا یه چیزی مثل خمیازه کشیدنه که به بالتازار گفتم. بابا پرس شدیم زیر این فشار.من توقع زیادی از زندگی ندارم که مثل اسب دنبال هویچ دنبالش بدوم. من حق مسلممو میخوام همین
حاج باران: ببین دنیا به کجا رسیده من از حاج باران بهتر تشریح میکنم! آخ آخ آخ منم همینطور
لین: آخرش رو شوخی کردی دیگه؟ بابا شرایط فراهم بشه من قول میدم از خوشی و خونسردی حوصلم سر نره. راست یمیدونی سرخر یعنی چی؟ یعنی اینکه روت نمیشه به طرف بگی نیا! اونم میگه من مزاحم نمیشم میخوام فقط یک دلیلی برا اومدن داشته باشم
آرمیتا:ای بابا ! من بدم میاد مغنعه روپوش بپوشم . از ترافیک بدم میاد. از آدم ریشو بدم میاد.از...اینها روزمره ها هستند نه چالشهای گه گاه! خودسانسوری نمیذاره. نمیذاره دیگه چه کنم
*************************************************************************
آیا کسی از شما خبری از مرحوم مغفور مشتی ماشالا داره؟
|